موسیقی ما - سه سال پیش در آخرین روز ماه اردیبهشت خبری در رسانهها منتشر شد که بیش از اینکه شبیه شایعه باشد، شبیه به یک شوخی بیجا بود و ابتدا خیلیها آن را جدی نگرفتند. اما حقیقت داشت و دست تقدیر یک هنرمند خلاق و جوان را از جامعه موسیقی ایران گرفت و بهار 93 با سیاهی همراه شد. «نیما وارسته» تنظیمکنندهای که قطعات هیت متعددی در کارنامه داشت، در سن 36 سالگی از میان ما رفت. در گزارشی که پیش روی شما قرار دارد، مروری بر بیوگرافی این هنرمند داشتهایم و گفتگوهایی با دوستان نزدیکش انجام دادهایم.
نیما وارسته 16 بهمن 1357 در تهران متولد شد و از همان کودکی گرایش به موسیقی در او وجود داشت. در هشت سالگی به اصرار مادربزرگش، فراگیری ساز ویولن را آغاز کرد اما موسیقی مانع ادامه تحصیل او نشد. نیما به دانشگاه راه پیدا کرد و تحصیلات عالی خود را تا مقطع فوق لیسانس رشته مهندسی مکانیک ادامه داد. او در ادامه اولین حضور جدی و حرفهای خود در موسیقی را با دوست دوران نوجوانیاش یعنی «ثمین وطندوست» تجربه کرد و در آلبوم «همشهری خوبم» قطعهای را تنظیم کرد. این اتفاق در سال 78 و روزهای طلایی موسیقی پاپ رخ داد و نیما از همان روزها انگیزه بالایی برای فعالیت جدی در این عرصه پیدا کرد. از سال 83 او به یک چهره پرکار در عرصه موسیقی تبدیل شد و این پرکاری از نوازندگی ویولن شروع شد. به دلیل اینکه «سیامک خواهانی»، نوازنده ویولن گروه آریان، کارت پایان خدمت نداشت نیما به عنوان نوازنده میهمان با گروه آریان در کنسرتهای خارج از کشور آنها ویولن مینواخت. به این ترتیب همکاری او با شرکت «ترانه شرقی» به مدیریت «محسن رجبپور» هم آغاز شد. نیما در کنسرتهای خارج کشور گروه آریان علاوه بر نوازندگی، هماهنگی با صدابردار و کارهای فنی را هم انجام میداد. در همان مقاطع زمانی او به عنوان صدابردار هم به شهرت رسید و به گفته بابک ریاحیپور، از زمان تحصیل ثابت کرده بود که ضریب هوشی بالایی دارد. نیما در آن سالها یعنی حدود سال 82 استودیو «اولین خانه هنر» را تأسیس کرد که از اولین استودیوهای دیجیتال ایران بود و هنوز هم از سطح کیفی بالایی برخوردار است. نیما حدود سال 83 ارتباط نزدیکی با شرکت «ترانه شرقی» پیدا کرد و مقوله تنظیم هم به اولویت مهمی در کارهای حرفهای او تبدیل شد. از طریق همین کار، با «بنیامین بهادری» آشنا شد و اسفند سال 84 آلبوم «85» با صدا و آهنگسازی این خواننده و ترانههای «فرید احمدی» منتشر شد. این مثلث هنری در آن سال موفقترین چهرههای موسیقی پاپ شدند و قطعه «دنیا دیگه مثل تو نداره» از آن آلبوم شدیداً مورد توجه مخاطبان و خصوصاً نسل جوان قرار گرفت. سبک و سیاق متفاوت ترانهها، ملودیها و بیان متفاوت بنیامین به همراه صدادهی متفاوت تنظیمها که خارج از فضای مرسوم پاپ در آن دوره بود باعث شد تا نه تنها آن قطعه بلکه آلبوم 85 موفقیت بسیار بالایی داشته باشد. این موزیسین طی سالهای 84 و 85 علاوه بر حضور در کنسرتهای خارج کشور گروه آریان با گروه «کویر»، گروه «رادیکال» و «کامیار علامه» همکاری کرد. همچنین در کنسرت شیراز «مهدی مقدم» هم روی صحنه رفت. سال 86 برای نیما با میکس و مسترینگ آلبوم گروه «20» آغاز شد و در آلبوم «سونامی» مهدی مقدم و «تابستان 86» نریمان ویولن نواخت. تنظیم قطعاتی برای داود ناقور، شاهین ترابی، ایمان حضرتی، حمید کرامتی و سهیل تهرانی از جمله سایر فعالیتهای او در 86 بود. اما مهمترین آهنگی که با تنظیم نیما در این سال منتشر شد قطعه «منو ببخش» از آلبوم «یادگاری» با صدای زندهیاد «ناصر عبداللهی» بود. اثری که با ترانه فرید احمدی و آهنگسازی بنیامین تولید شده بود و تنها همکاری این مثلث موفق آلبوم 85 با مرحوم عبداللهی محسوب میشد و البته طرفداران زیادی پیدا کرد. در سال 86 کنسرتهای حمید عسکری در تهران و شهرستانهای مختلف هم به همراه نیما جریان داشت. سال 87 برای نیما وارسته چندان شلوغ و پرکار نبود و به کنسرتهای حمید عسکری و میکس و مسترینگ دو قطعه «عید اومد» و «ای جاویدان ایران» گروه آریان و نوازندگی در برخی قطعات و آلبومها خلاصه شد. اما در حالی که زمزمههای تولید آلبوم دوم بنیامین بهادری به گوش میرسید، نیما با این خواننده و فرید احمدی همکاری نکرد و «پیام شمس» جایگزین او در بخش تنظیم قطعات شد. این سال برای نیما بسیار شلوغ بود چون آلبوم «کما 2» با صدای حمید عسکری را تنظیم کرد و اجراهای متعددی با او در شهرهای مختلف داشت. آلبوم «زیر بارون» با صدای سهراب پاکزاد و امیر طبری را تنظیم کرد که قطعه «این چه حسیه» از آلبوم آنها بسیار همهگیر شد و بازتابهای زیادی داشت. در ادامه هم کنسرت گروه زیر بارون در برج میلاد تهران برگزار شد که نیما در این برنامه هم نوازنده کیبورد و ویولن بود. اسفند سال 88 برای نیما با کنسرت گروه «ریزار» به سرپرستی «محمدرضا گلزار» در سالن اریکه ایرانیان شروع شد. اجرایی که در آن بابک جهانبخش و مازیار فلاحی و سهراب پاکزاد و امیر طبری به عنوان خواننده روی صحنه حضور داشتند. او در سال 89 به همراه «فرهاد جواهرکلام» در تهران روی صحنه رفت. نیما در این سال آلبوم «حس» با صدای پیام صالحی را تنظیم کرد و تیتراژ فیلمسینمایی «هرچی خدا بخواد» هم همکاری دیگر آنها بود. نیما در سال 89 تکقطعاتی را برای گروه زیربارون تنظیم کرد و اجرای دیگری با گروه ریزار در برج میلاد تهران داشت. نیما به همراه پیام صالحی در هشتم تیرماه سال 90 به میزبانی برج میلاد روی صحنه رفت. او علاوه بر کنسرتهای متعدد حمید عسکری در شهرهای مختلف و کشور مالزی، به همراه گروه زیر بارون هم اجرای دیگری داشت. از اواخر سال 90 همکاری نیما با بنیامین بهادری دوباره جدی شد و قطعات «آشوب» و «تا حالا عاشق شدی» و «گریه در ماه» را برای این خواننده تنظیم کرد و چندین اجرا به همراه او در تهران و شهرستانها داشت. اجراهای داخل و خارج از کشور حمید عسکری هم بخش دیگری از فعالیتهای هنری نیما در این سال بود. او همچنین قطعه «من اینو خوب میدونم» با صدای خشایار اعتمادی و رضا صادقی و قطعه «هفته عشق» بنیامین را تنظیم کرد. سال 92 با تور اروپایی بنیامین و اجراهای این خواننده در شهرهای مختلف ایران طی ماه فروردین آغاز شد. او سپس در اردیبهشت آن سال به همراه حمید عسکری عازم تور آمریکا شد و آنها چندین اجرا در شهرهای مختلف این کشور داشتند. زمستان 92 او در غم دوست قدیمی خود یعنی بنیامین بهادری شریک شد و قطعه «ِیه خونه» را برایش تنظیم کرد که این خواننده به یاد همسر مرحومش اجرا کرده بود. از اواسط این سال میزان همکاریهای نیما با حمید عسکری رفته رفته کم شد اما او میکس و مسترینگ سه قطعه از آلبوم «خوشبختی» این خواننده را انجام داد. سرانجام سال 93 از راه رسید سالی که شروع خوبی برای نیما و بنیامین داشت. چون این خواننده پس از مدتها به صحنه بازگشت و اولین کنسرتش را در یک مرکز خیریه روی صحنه برد. در ادامه قطعه «عشق احساسه» آخرین اثری بود که با تنظیم نیما در زمان حیاتش منتشر شد. آنها طی روزهای 8 و 9 اردیبهشت در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی روی صحنه رفتند. در ادامه عازم رشت شدند و کنسرتی را در این شهر روی صحنه بردند. سرانجام در روز 30 اردیبهشت، دست تقدیر سال غمانگیزی را برای موسیقی پاپ ایران رقم زد و نیما از بین ما رفت و «مرتضی پاشایی» هم دومین مسافر ابدی این سال بود. اتفاق درگذشت نیما وارسته هم به این صورت بوده که او بامداد روز سی اردیبهشت به استخر ساختمان محل سکونتش میرود. به گفته دوستان نیما او همیشه عادت داشت که میزان بخار استخر را زیاد کند و همین مسأله هم باعث مرگ او شد. گفته میشود که او در حال خروج از استخر به دلیل حجم بالای بخار و فضای بسته، ناگهان تعادل خود را از دست میدهد و پس از برخورد با پلههای کنار استخر به داخل آب سقوط میکند. ساعاتی بعد «داریوش صالحپور»، «ثمین وطندوست» و «سعید عبداللهی» اولین نفراتی بودند که به خانه نیما و بر پیکر او حاضر میشوند. دقایقی بعد هم پدر و مادرش در جریان این اتفاق قرار میگیرند و نهایتاً در روز 31 اردیبهشت پیکر او به سمت منزلگاه ابدی بدرقه شد. اما در جریان نگارش این گزارش با برخی دوستان و همکاران نیما گفتگوهای کوتاهی انجام دادیم و از آنها خواستیم تا هر خاطره یا نکتهای که درباره نیما دارند را برای ما عنوان کنند.
محمدرضا گلزار: نیما در تشکیل اولین بند «ریزار» نقش مهمی داشت
«به همراه نیما وارسته بند ریزار را تشکیل دادیم و او رهبر ارکستر من بود. آقایان مازیار فلاحی، بابک جهانبخش، امیر طبری و سهراب پاکزاد با این بند اجرا کردند و ما در سالن اریکه ایرانیان دو سانس اجرا داشتیم و من در این کنسرت درامز نواختم. نیما نوازنده کنسرتهای خارج از کشور آریان بود و بسیار شوخطبع و دقیق در کارهایش بود. همچنین در کنسرتها هم جدی رفتار میکرد. نیما در اجراهای خارج از کشور آریان با همه بچهها صمیمی بود و من با او خارج از فضای موسیقی هم ارتباط زیادی داشتیم. الان که فعالیتهای گروه ریزار دوباره شکل گرفته حتماً از او کمک میگرفتم چون او در تشکیل اولین بند ریزار نقش مهمی داشت.»
محسن رجبپور: نیما واقعاً عاشق شغلش بود
«نیما واقعاً عاشق شغلش بود و یکی از چهرههای متفاوت موسیقی پاپ بعد از انقلاب بود. نیما همیشه درگیر تجهیزات صدابرداری و استودیو بود و همیشه در اینترنت برای بروزرسانی فعالیتهایش جستجو میکرد. نیما همیشه در سفرهای خارج از کشور یا به عمد به اتاق من میآمد یا سعی میکرد اتاق نزدیک من باشد تا با هم برای خرید این تجهیزات برویم! هیچ وقت فراموش نمیکنم در تور آمریکا گروه آریان که همراه ما بود تقریباً سه چهارم روزهای سفر را صرف کارهای نیما کردیم. هر روز به موزیکاستور و گیتارسنتر میرفتیم و گاهی اوقات با هم از یک ایالت به ایالت دیگر میرفتیم تا تجهیزاتی را تهیه کنیم. از سوی دیگر نیما بسیار بامزه و شیرین بود و هیچکس در کنار نیما احساس ناراحتی نمیکرد. در عین شیرینی همیشه روی مواضعش میایستاد و کل کل هم میکرد! خیلی دوست داشتنی بود و حیف که زود از بین ما رفت.»
حمید عسکری: اولین اولویت او برای خرجکردن پولهایش، ارتقای سیستم و تجهیزات کارش بود
«نکته جالب در مورد نیما این بود که اولین اولویت او برای خرجکردن پولهایش، ارتقای سیستم و تجهیزات کارش بود. این نکته باعث میشود که آدمهای حرفهای متمایز شوند. نکته دیگر این بود که ما برای خوانندگان جوان کار میکردیم و من آهنگ میساختم و نیما هم تنظیم میکرد و کارهای آلبوم «کما 2» را هم به موازات پیش میبردیم. گاهی به او میگفتم که راجع به کار این خواننده جوان اینقدر وسواس به خرج نده اما خدا را شاهد میگیرم که همیشه میگفت اگر تنظیم بهتر میشود چرا انجام ندهیم؟ در زمینه کاری خودش واقعاً باوجدان بود و برایش هیچ تفاوتی بین خواننده معروف و جوان وجود نداشت. این موضوع را از همه خوانندههایی که با او کار کردهاند میتوانید بپرسید و برای چهرههای معروف لحظهای وقت بیشتر نمیگذاشت و من این موضوع را هیچگاه در موزیسین دیگری ندیدم. انشاالله روحش در آرامش باشد و این موضوع واقعاً جالب است و فکر نمیکنم درباره همه رخ دهد.»
سهراب پاکزاد: به منتقدان آلبوم ما میگفت که بعداً احوالتان را میپرسم و میبینیم چه خبر است!
«تمام دوستان صمیمی نیما امثال من که پنج سال با او زندگی کردم یا آقای «ثمین وطندوست» که از نوجوانی با نیما بزرگ شده بود، خیلی در مورد او حرف نزدیم. اما بعضیها خیلی شلوغ کردند و به قول معروف کاسه داغتر از آش شدند! اما درباره نیما باید بگویم که او بااستعدادترین و باهوشترین تنظیمکنندهای بود که در عمرم دیدم و یک نظم فوقالعاده عجیبی در کارش داشت. نیما همیشه کمالگرا بود و همین موضوع باعث موفقیت آن آلبوم و قطعه «این چه حسیه» شد. نیما اعتقاد خیلی زیاد به آلبوم داشت. ما خواننده اول بودیم و خیلی از دوستان خواننده میگفتند که چه خبر است و این کارها موفق نمیشود. نیما هم به دلیل اعتقاد قلبی به این مجموعه، همیشه با غرور زیاد میگفت که بعداً احوالتان را میپرسم و میبینیم چه خبر است! زمانی که آلبوم منتشر شد خودمان هم فکر نمیکردیم اینقدر زود روی صحنه برویم. در اولین اجرایی که در برج میلاد داشتیم من از لذت نیما واقعاً لذت میبردم. چون استقبال و اشتیاق بسیار زیادی از آلبوم گرفت و خستگی همه از تنمان رفت. نیما هم میگفت که این روز را میدیدم اما به این شدت فکرش را نمیکردم.»
بابک ریاحیپور: تقلید صدای دایناسور انجام میداد!
«نیما شخصیت منحصر به فردی داشت. او با رتبه بالا در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شد و ضریب هوشی بالایی هم داشت. آن اوایل نیما در زمینه نوازندگی معروف شد. اما او یک ترکیب عجیب و غریب بود و نمیتوانستم در بخش خاصی او را قرار دهم چون علاوه بر صدابرداری و کارهای فنی و نوازندگی، تنظیمکننده بسیار خوبی هم بود. گواه صحبت من هم هیتهای زیادی است که از نیما به جا مانده است. نکته دیگر در مورد نیما این بود که هیچ چیز را جدی نمیگرفت و کلاً با همه چیز به شوخی برخورد میکرد و فکر میکنم همین موضوع باعث شد که زود از بین ما برود. به نظر من بخشی از کاراکتر نیما یک پسربچه هشت ساله بود که بزرگ نشده بود. همیشه حس میکردم یک نفر باید مواظب نیما باشد و با اینکه از خانواده مستقل شده بود ولی باید یک نفر در کنارش حضور داشت. خاطره جالب من از نیما هم این است که او صدای دایناسور را تقلید میکرد! یک روز با حمید عسکری بودیم و بیمقدمه گفت که بچهها من تقلید صدای دایناسور را یاد گرفتهام! ما شدیداً تعجب کردیم و صدایی از او شنیدیم که برای ما بسیار عجیب بود و این داستان تا شش ماه ادامه داشت!»
فرید احمدی: خاطره من و نیما برای دورانی است که رابطه خوبی نداشتیم
«برعکس بقیه که از دوران شیرینی دوستی خاطره دارند، خاطرهای که میخواهم از نیما بگویم مربوط به دورانی است که بین ما رابطه قوی نداشتیم. پس از آلبوم 85 سر ما خیلی شلوغ شد اما به دلیل مسائل کاری، ارتباط چندانی نداشتیم. یک روز کسی با من تماس گرفت و گفت که تمایل به همکاری دارد ولی از او نپرسیدم که از طریق چه کسی معرفی نشده است. به من گفت به نظر شما بهترین تنظیمکننده کیست؟ گفتم که نیما وارسته بهترین است اما این صحبت را از جانب من عنوان نکن چون الان روابط قوی نداریم. او به من گفت جالب است که نیما هم درباره شما همین حرف را زد و گفت بهترین ترانهسرا فرید احمدی است ولی به او نگو که من معرفی کردم چون الان روابط ما ابری است!»
مهرداد نصرتی: پسر بسیار باانرژی و پرتلاشی بود
«در سال 81 یا 82 همکاری ما در اولین استودیو او آغاز شد. آخرین همکاری ما هم پروژه آلبوم ناصر عبداللهی بود که نیما در آن مجموعه قطعه منو ببخش را داشت. باعث آشنایی ناصر عبداللهی با نیما وارسته هم من بودم و اثر آنها هم مورد توجه قرار گرفت. نیما بسیار پسر باانرژی و پرتلاشی بود. او در تحصیل به جایگاه بالایی رسیده بود و در کنار موسیقی، ورزش هم میکرد و مدیریت استودیو شخصیاش را هم بر عهده داشت.»
رضا تاجبخش: نیما باعث آشنایی من و بابک جهانبخش شد
«او را از سال 74 یا 75 میشناسم و برای اولین جشنواره موسیقی پاپ در سال 76 آماده میشدیم. در سال 75 با نیما آشنا شدم ولی همکاری ما به نتیجهای نرسیدیم و جالب است که در برخورد اول از هم انرژی مثبت نگرفتیم! مدتی بعد «پدرام مرندیز» به من پیشنهاد همکاری یک گروه داد و گفت که نیما وارسته کیبورد مینوازد ولی آن گروه هم به نتیجه نرسید و تا سال 86 از هم خبر نداشتیم. نیما در سال 86 پیشنهاد کار با حمید عسکری را داد و در آن گروه با هم آشنا شدیم و انرژی خوبی از هم گرفتیم. شاید جالب باشد بدانید که از طریق نیما و اجرای گروه ریزار با بابک جهانبخش آشنا شدم. یکی از اتفاقات زندگی من هم کار با بابک است و این گروه ما هم دستپخت اولیه نیما وارسته بود. بابت آشنایی من و بابک از نیما تشکر میکنم و انشاالله روحش هر جا که است شاد باشد.»
امیرمیلاد نیکزاد: در خانه نیما موجودات فرازمینی وجود داشتند!
«در خانه نیما موجودات فرازمینی وجود داشتند! یک روز نیما در اتاق خودش بود و من هم در اتاق کار بودم. در آشپزخانه نیما یکی از کابینتها باز بود و پشت آن هم فیوز برق بود. ناگهان برق اتاق کار قطع شد و به نیما گفتم که چرا برق را قطع کردی؟! او هم گفت من این کار را نکردم. کمی بحث کردیم و سپس به آشپزخانه رفتیم و دیدیم که آن در کابینت بسته شده و در فیوز برق لق است و باز و بسته میشود! همان لحظه من و نیما با شلوارک به خیابان دویدیم و سوار ماشین نیما شدیم و به خانه ما رفتیم!»
سعید عبداللهی: نیما گفت که شاید با مرتضی پاشایی همکاری کنم
«به خاطر دارم که آن شب از کنسرت «احسان خواجهامیری» به خانه برگشته بودم و در پیامی، «احسان حاجیان» گفت که نیما وارسته فوت کرده است. ابتدا این موضوع را باور نکردم چون به یک شوخی بیمزه و شایعه بیاساس شباهت داشت. اما در ادامه عازم منزل او در ولنجک شدم و فهمیدم که متاسفانه ماجرا صحت دارد. وقتی به همراه نیروهای انتظامی و آتشنشانی به استخر خانهاش رسیدیم و پیکرش را در کاور قرار دادند، این اتفاقها را باور نمیکردم و همهاش شبیه یک فیلم بود. خاطرم هست که در آن لحظات با حال بسیار بدی چند مرتبه با پیکر بیجانش صحبت کردم و گفتم که نیما جان بلند شو؛ بلند شو و این شوخی مسخره را تمام کن... آخرین خاطره من از نیما به چند روز پیش از درگذشت او مربوط میشود که برای عکاسی همدیگر را دیدیم. لابهلای صحبتها به او گفتم چرا با مرتضی پاشایی همکاری نمیکنی؟ نیما هم گفت که شاید با هم در زمینه تنظیم همکاریهایی انجام بدهیم. حالا هر دو در کمال ناباوری از دنیا رفتهاند و شاید در عالم دیگری همنشین شدهاند.»
پیام صالحی: به او گفتم که «این چه حسیه» موفق میشود
از زمان انتشار آلبوم «حس» به بعد ارتباط ما نزدیکتر شد و در موارد زیادی به هم کمک میکردیم. دیدار مجدد من با نیما پس از همکاریهایش با گروه آریان بر حسب یک اتفاق بود. یک شب از دفترم پیاده باز میگشتم که نیما پس از چندین ماه با من تماس گرفت. او آن زمان روی آلبوم «سهراب پاکزاد» و «امیر طبری» کار میکرد ولی حال روحی بدی داشت و فکر میکردم مشکلاتی داشت. همان شب نزد او رفتم و تا صبح قطعه «این چه حسیه» را با صدای بلند گوش کردیم. به او گفتم این قطعه موفق میشود و خیلی خوب شده است و نیما همان شب از لحاظ روحی بهتر شد. در ادامه همکاریهای ما بیشتر شد و در کنسرت آلبوم «حس» هم روی صحنه رفتیم. کلاً مدت زمان زیادی من و نیما و سهراب ارتباط نزدیکی داشتیم و عملاً با همدیگر زندگی میکردیم و خاطرات زیادی داشتیم.
امید حجت: حضورش در گروه به همه قوت قلب میداد
میخواهم از جدیت نیما در کارش یاد کنم. هر کاری که قبول میکرد یا هر مسئولیتی که داشت را حتماً باید به بهترین حالت ممکن انجام میداد. مثلاً در تنظیم قطعات بسیار دقیق و سختگیر بود و برای پیداکردن صداهای مختلف در تنظیم، وسواس زیادی به خرج میداد. در صدابرداری و میکس و مستر هم بسیار دقیق عمل میکرد و آهنگهایی به یادگار گذاشت که کاملاً این موضوع را تایید میکنند. نیما بسیار خوشلباس و خوشتیپ بود و همیشه در اجراها به این نکته بسیار اهمیت میداد و سایر دوستان را هم تشویق میکرد. نیما اصلاً حسود نبود و همیشه به نوازندههای گروهش نقش بسیار موثر میداد و درگیر حاشیه نبود. به شدت دوستداشتنی بود و حضورش در گروه به همه قوت قلب میداد. همچنین خصوصیت شوخطبعی نیما یکی دیگر از فاکتورهایی بود که او را محبوب میکرد و هنوز اصطلاحات خاصی که گاهی اوقات به کار میبرد از زبان دوستانش شنیده میشود. در آخر خداوند را شاکرم که در دوران بودنش در کنارش بودیم و به جرأت میتوام بگویم که بهترین خاطرات موسیقیام را در کنار نیما در گروه حمید عسکری عزیز تجربه کردم. در آخر از تمام دوستان مشترکمان خواهش میکنم مثل همیشه جویای احوال خانواده محترم نیما باشند و کمک کنند که آنها از این مرحله سخت عبور کنند. نیما همیشه ماندگار است...