گفتوگوی «موسیقی ما» با نقاش صاحبسبک ایران که در زمینه ادبیات و موسیقی نیز فعالیتهایی داشته است
انسان معاصر در مجموعهای از حصارها زندگی میکند؛ بایدها و نبایدها؛ قوانین دستوپاگیر؛ سنت؛ قواعد ضروری و غیرضروری؛ حصارهای خودساخته، حصارهایی ساخته خانواده، حصارهایی ساخته اجتماع و... همین قید و بندها در نهایت هنجارهای اجتماعی را پدید میآورند که برای زیست بشر معاصر گاه ضروری و گاه بیفایدهاند. همه ما بارها این زنجیرها را بر دست پای خود دیدهایم و از ترس عبور از آنها، ترجیح دادهایم در ساحل امن خود باقی بمانیم.
آیدین آغداشلو اما میگوید تجربه زیست 77 ساله به او آموخته که در پی هیچ باید و نبایدی نمیبایست بود. باید مسیر علاقه و استعداد را پیمود و به قاعدههای بیفایده لبخند زد. تجربیاتی که خودش در زمینه هنرهایی چون نقاشی، گرافیک، نویسندگی، نقد فیلم، اصلاح خوانش شعر شعرای کلاسیک، دکلمه در آلبوم موسیقی جوانان و... داشته، همگی مهر تأییدی است بر این نظریه که باید تجربه کرد و زندگی را زیست.
آیدین آغداشلو در یکی از روزهای پایانی جشنواره مطبوعات، میهمان غرفه سایت «موسیقی ما» بود و از علاقههایش و تفکراتش در خصوص موسیقی سنتی و تلفیقی و... سخن گفت. پاسخ بسیاری از سوالات امروز علاقهمندان موسیقی ایران لابهلای این حرفها داده شده. بخوانیدش.
***
- * تازهترین فعالیت شما در حوزه موسیقی، دکلمهای بود که در آلبوم «مدّ و نای» گروه «دنگشو» انجام داده بودید. البته پیش از آن هم با این گروه همکاریهایی داشتهاید. این همکاریها چهطور رخ داد؟
به سادگی. از من خواستند برایشان شعر بخوانم و من خواندم. بهنظرم این گروه کارش را بلد است و همکاری خوبی با هم داشتیم. من بسیاری از کارها را انجام میدهم تا احساس نکنم فرق چندانی با دیگران دارم یا جنتمکان هستم! بنابراین در این مواقع خیلی راحت پیشنهاد همراهی و همکاری را میپذیرم؛ چون همکاری با دیگران، درسهای زیادی برای خودم به همراه دارد.
- * شما در این سالها فعالیتهایی نیز در زمینه اصلاحِ خوانش اشعار شاعران کلاسیک انجام دادهاید و در حوزه ادبیات و موسیقی نیز دغدغه دارید. ایرادی که این روزها از بسیاری از هنرمندان جوان گرفته میشود، این است که تکبُعدی شدهاند و غیر از زمینهی فعالیتشان، در سایر رشتههای هنری، مطالعه و پیوندی ندارند. لطفاً کمی در مورد اهمیت این پیوند توضیح دهید.
موسیقی سنتی ما، به تنهایی ادبیات، موسیقی، صدا و شعور انتخاب را کنار هم جمع کرده و خود، یک هنر چندبُعدی است. اما اگر میبینیم در حال حاضر اینها گسسته شدهاند، دلیلش این است که دنیای معاصر به سمت جزئی کردن همهچیز رفته است. مثلاً همین بچههای «دنگشو» تلاش کردهاند تا با کنار هم قرار دادن شعر و ادبیات و موسیقی و آواز در این مسیر حرکت کنند. حالا باید دید که سنت موسیقی ایران، تا کجا جان دارد و میتواند مفید یا مورد علاقه باشد. کسی که بدون منهدم کردن بنیان این موسیقی، تغییرات لازم را در آن ایجاد کند، میتواند این موسیقی را پیش ببرد و البته برای این کار، شناخت سنت و شناخت جهان معاصر ضروری است.
- * چند دههای است که در هم شکستن سنتها و مرزها در موسیقی با عنوان «موسیقی تلفیقی» شناخته میشود و این امتزاج سبکها و فرمها در سایر رشتههای هنری هم وجود دارد. تا چه حد اهمیت دارد که کسی که میخواهد دست به تجربههای تازه بزند و سنتها را بشکند، به خوبی آنها را بشناسد؟
من در کار خودم آنچه میخواستم بشکنم را اول خوب یاد گرفتم؛ ولی این قانون نیست. مثلاً حسین زندهرودی -که با خوشنویسی نقاشی میکند- درکی از خوشنویسی سنتی ندارد؛ اما آنچه که خلق میکند، برای من بسیار جالب و دلنشین است. در روزگار حکم و تحمیل و قواعد دستوپاگیر، من سعی میکنم هیچ باید و نبایدی بازدارندهام نباشد و تا جایی که بتوانم، به این بایدها عکسالعمل نشان میدهم.
- * بسیاری میگویند که موسیقی سنتی ایران -که برای همه ما قابل احترام و دوستداشتنی است- کمتر جوابگوی ذائقه نسل جوان است. آیا به نظر شما باید این فرم را تغییر داد که به ذائقه دیگران نیز خوش آید یا به همان شکل سنتی حفظش کرد؟
در تفکرات من، «باید»ی وجود ندارد. موسیقی سنتی ایرانی، موسیقی کلاسیک ما است و سرنوشت آن هم بستگی به هنرمندان این حوزه دارد. در جهان معاصر، با گنجینههایی از این دست، دو گونه برخورد صورت میگیرد؛ گاهی از یک قالب به شکل کامل و بدون تغییر محافظت میشود؛ نظیر اتفاقی که برای موسیقی کلاسیک افتاده است و گاهی تغییراتی در آن پدیده رخ میدهد که بعضاً حتی ممکن است تا گسست مطلق آن پیش برود. این شکست و درهمآمیختن سبکها اتفاقی است که در جهان مشاهده میکنیم و مختص ما نیست. هنرمندی مثل «پیتر گبریل» این توانایی را دارد که چنین تلفیقی را انجام داده و حتی گونهگونی موسیقی اقوام را در کنار هم نشان دهد. حال، ما به عنوان دریافتکننده اثر برای تعیین کیفیت آن، باید به چه مرجعی رجوع کنیم؟ آیا مرجع ما در این زمینه بایدها و نبایدها و ترسها و قاعدهها است؟ نه، این ذوق و سلیقه و طبع ما است که نشان میدهد میتوانیم با اثر رابطه برقرار کنیم یا نه و برای من، قاعده دیگری وجود ندارد.
- * در سالهای اخیر، یکسری از هنرمندان مثل همایون شجریان یا برادران پورناظری و دیگران، شکل مدرنتری از موسیقی سنتی را ارائه کردهاند که مخاطب بسیار گستردهای پیدا کرده؛ ولی از سمت تعدادی از اساتید قدیمی، این انتقاد به آنها مطرح میشود که آنها دارند موسیقی اصیل ایرانی را به سمت پاپ شدن هدایت میکنند...
اساتید بزرگ موسیقی ایرانی، طبیعتاً نظرات خود را دارند و اینکه کسی از خط قرمزهایشان عبور کند را برنمیتابند. اما هنرمندی مثل همایون شجریان در میانه این راه حرکت میکند و تغییرات اندکی را در سنت موسیقی ایران رقم زده که مورد توجه عموم مردم قرار گرفته است. خب این چه اشکالی دارد؟ مثل این است که بگوییم چون هنر مدرن، هنر کلاسیک را در هم میشکند، پدیده بیخودی است! به نظر من بهتر است هر کسی کار خودش را بکند؛ اگر سنتها برایش مهم است، به آنها پایبند بماند و اگر قصد نوآوری و شکستن سنتها را دارد، این کار را انجام دهد. همایون شجریان و دیگرانی شبیه او دوست دارند با حفظ فرمهای موسیقی سنتی، آن را کمی تغییر دهند. خب اگر کسی نتیجه را دوست داشت، به آن گوش میکند و اگر نه، اتفاقی نیفتاده است.
معضل ما این است که همیشه در ذهنمان دنبال حکمی میگردیم که «باید»ها و «نباید»ها را برای ما ترسیم کند تا از این طریق، صاحب چارچوب شده و از بلاتکلیفی خارج شویم! بله، این کار گاهی باعث میشود آدم از رهاشدگی خارج شود؛ اما گرفتاری زمانی است که این چارچوبها، پرواز را مختل میکنند که البته گویا ما به آنها عادت کردهایم! من که اعتقادی به قاعدهمندی و این باید و نبایدها ندارم.
- * به عنوان سوال آخر؛ در جشن تولد استاد شجریان که 4 سال قبل به همت جناب شاهرخ تویسرکانی و سایت «موسیقی ما» برگزار شد و شما به همراه جمعی از هنرمندگان و فرهیختگان در آن حضور داشتید، گفتید که محمدرضا شجریان تحسینشدهترین هنرمند تمام اعصار ایران است. هنوز هم این اعتقاد را دارید؟
بله، کسی نمیتواند منکر این باشد که آقای شجریان بسیار تحسین و تبدیل به هنرمند ملی شده است. اینکه چگونه هنرمندی به این مرتبه میرسد، خود بحث مفصلی را میطلبد. اما من میتوانم به مؤلفههای متعددی اشاره کنم از جمله مداومت و خلاقیت در کار و شعور و مواهبی که خداوند در حقش مقرر کرده و به ارث برده است. در کنار اینها، شجریان همواره استقلال نظرش را حفظ کرده است. اینها مؤلفههایی است که یک هنرمند را تبدیل به هنرمند ملی میکند. من هم تردیدی ندارم که محمدرضا شجریان در حوزه هنرهای سنتی، قطعاً تحسینشدهترین هنرمندی است که سرزمین ایران به خود دیده و در قلب مردم هم جای دارد.